تمام زندگی من آرتینتمام زندگی من آرتین، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

نی نی ناز من آرتین

آرتین در رستوران میخوابد!؟!

آرتین جان 55 روزه بود که به اتفاق بابا، اولین مسافرت سه نفره رو به مقصد خوزستان تجربه کردیم. البته این دومین بار بود که به خوزستان میرفت ولی بار قبل بابا فرشاد نبود. برای اولین بار هم با آرتین به رستوران رفتیم... آرتین جان 55 روزه بود که به اتفاق بابا، اولین مسافرت سه نفره رو به مقصد خوزستان تجربه کردیم. البته این دومین بار بود که به خوزستان میرفت ولی بار قبل بابا فرشاد نبود. برای اولین بار هم با آرتین به رستوران رفتیم... یه رستوران توی مسیر هست که تمیزه و خوبه و کیفیت غذاهاشم عالیه. همیشه هر ساعتی باشه خودمون رو به اونجا میرسونیم واسه ناهار. این بار اما 5 اتوبوس از مدارس دخترونه قزوین که راهیان نور بودند اونجا توقف کرده بودند و بی نه...
27 مهر 1391

آرتین آقای یک ماهه

بالاخره بعد از مدتها فرصت شد وبلاگ رو به روز کنم. آرتین من یک ماهه شد و خدا رو شکر خوب وزن گرفت. اون الان دیگه میتونه سرش رو بالا نگه داره و به سختی میشه سرش رو روی سینه گذاشت سریع بلند میکنه ولی هنوز گردنش ضعیفه و زود خسته میشه. من و مامان نانا توی خونه یه آتلیه راه انداختیم تا با انداختن عکسهایی یک ماهگی پسرم رو به خاطرات بسپاریم. بماند که این فسقلی شیرین عسل همش بین انداختن عکسها یا شیر میخورد یا بالا می آورد...   چند تا دیگه از عکسهاشو توی ادامه مطلب گذاشتم. دوست داشتید ببینید... آرتین من یک ماهه شد و خدا رو شکر خوب وزن گرفت. اون الان دیگه میتونه سرش رو بالا نگه داره و به سختی میشه سرش رو روی سینه گذاشت سریع بلند ...
27 مهر 1391

ماه قشنگ من، تولدت مبارک...

  ماه قشنگ از آسمون، ستاره های مهربون، همه میگن ای آرتین جون ، تولدت مبارک، تولدت مبارک ساعت 6 صبح روز 19 مرداد، بیمارستان عرفان، بخش زایمان بستری شدم و ساعت 8:55 صبح، پسر کوچولوم پا به این دنیا گذاشت و چشم همه ما رو روشن کرد...   اینم اولین عکس پسرم تو بیمارستان. هزار ماشاالله.... بالای سرش رو دیوار اتاقِ تخت شماره ٧٠ : ...
29 مرداد 1391

اشتباه در تعیین جنسیت قند عسلم

از اونجایی که هر مرحله ای از روز شمار رشد تو، داستان خاص خودش رو داره، تعیین جنسیتت هم ماجرایی داشت.   اولین سونوگرافی Nt رو که دکتر برام نوشت، استرس زیادی داشتم، چیز ساده ای نبود؛ قرار بود سلامت تمام اندامی که تا اون تاریخ باید تشکیل می شد چک بشه. کلی تحقیق کردم و از این و اون پرسیدم. کلی هم توی نت گشتم تا بالاخره به پیشنهاد یکی از دوستان به بیمارستان پاستورنو رفتم....   از اونجایی که هر مرحله ای از روز شمار رشد تو، داستان خاص خودش رو داره، تعیین جنسیتت هم ماجرایی داشت.   اولین سونوگرافی Nt رو که دکتر برام نوشت، استرس زیادی داشتم، چیز ساده ای نبود؛ قرار بود سلامت تمام اندامی که تا اون تاریخ باید تشکیل می شد...
16 مرداد 1391
160794 0 5 ادامه مطلب

ضربان قلب

شنیدن ضربان قلب جوجو هم ماجرایی داشت...                                وقتی جواب آزمایش بارداری رو به دکتر نشون دادم، تازه متوجه شدم که چرا پزشک آزمایشگاه متفکرانه ازم یه سری سئوال پرسید! میزان بتای خونم برای این مقطع زمانی پایین بود! دکتر خواست روی تخت سونوگرافی دراز بکشم ولی متاسفانه از طریق سونو هم سن بارداری قابل تشخیص نبود! ضربان قلب هم همینطور و فقط یه ساک حاملگی دیده میشد...   شنیدن ضربان قلب جوجو هم ماجرایی داشت... وقتی جواب آزمایش بارداری رو به دکتر نشو...
8 تير 1391